مأخوذ از شاه بمعنی داماد و بالا بمعنی همدوش، (از فرهنگ نظام)، بمعنی همدوش است و به ترکی ساقدوش خوانند و آن شخصی باشد که بقدو بالا و سن و سال موافق باشد با قد و بالا و سن و سال کسی که او را داماد میکنند و او را نیز مانند داماد آراسته کرده همراه داماد بخانه عروس برند، (برهان قاطع)، شه بالا، شه باله، (برهان قاطع)، کسی که بقد و بالای داماد باشد، (انجمن آرا) (آنندراج) : در شادی خضرخان والا شادی خان است شاه بالا، امیرخسرو (از فرهنگ نظام)
مأخوذ از شاه بمعنی داماد و بالا بمعنی همدوش، (از فرهنگ نظام)، بمعنی همدوش است و به ترکی ساقدوش خوانند و آن شخصی باشد که بقدو بالا و سن و سال موافق باشد با قد و بالا و سن و سال کسی که او را داماد میکنند و او را نیز مانند داماد آراسته کرده همراه داماد بخانه عروس برند، (برهان قاطع)، شه بالا، شه باله، (برهان قاطع)، کسی که بقد و بالای داماد باشد، (انجمن آرا) (آنندراج) : در شادی خضرخان والا شادی خان است شاه بالا، امیرخسرو (از فرهنگ نظام)
شیخ شیخ باهلی، وی ظاهراً از شیوخ فضلاء متقدمین بوده است. محله ای بنام او معروف است و مقبره ای. (من نام و ذکر او را در جایی نیافتم). (از حاشیۀ قزوینی بر شدالازار ص 95)
شیخ شیخ باهلی، وی ظاهراً از شیوخ فضلاء متقدمین بوده است. محله ای بنام او معروف است و مقبره ای. (من نام و ذکر او را در جایی نیافتم). (از حاشیۀ قزوینی بر شدالازار ص 95)
ترشی پالا، و آن ظرفی است که مانند کفگیر سوراخها دارد و بدان چیزها صاف کنند، (برهان)، ظرف مس که ته آن پرسوراخ باشد و ترشی و شربت و غیره از آن بپالایند، (رشیدی)، به ترشی پالا مشهور است، (انجمن آرا)، طبق مانندی باشد که در آن مثل کفگیر سوراخ بسیار کنند وآنرا بر سر دیگ نهاده شیره و ترشی و روغن را صاف سازند، و آنرا ترشی پالا نیز گویند، (غیاث) : ز بارگاه تو خورشید چیست مشعله ای ز مطبخ تو فلک چیست شیب پالائی، شرف شفروه
ترشی پالا، و آن ظرفی است که مانند کفگیر سوراخها دارد و بدان چیزها صاف کنند، (برهان)، ظرف مس که ته آن پرسوراخ باشد و ترشی و شربت و غیره از آن بپالایند، (رشیدی)، به ترشی پالا مشهور است، (انجمن آرا)، طبق مانندی باشد که در آن مثل کفگیر سوراخ بسیار کنند وآنرا بر سر دیگ نهاده شیره و ترشی و روغن را صاف سازند، و آنرا ترشی پالا نیز گویند، (غیاث) : ز بارگاه تو خورشید چیست مشعله ای ز مطبخ تو فلک چیست شیب پالائی، شرف شفروه
پیل بالا، (فرهنگ فارسی معین)، بزرگ و بلند به قامت فیل، پیل اندام، به مقدار زیاد، فراوان: از در خاقان کجا فیل افکند محمود را بدره بردن فیل بالا برنتابد بیش از این، خاقانی، ، توده و خرمن کرده و برهم انباشته
پیل بالا، (فرهنگ فارسی معین)، بزرگ و بلند به قامت فیل، پیل اندام، به مقدار زیاد، فراوان: از در خاقان کجا فیل افکند محمود را بدره بردن فیل بالا برنتابد بیش از این، خاقانی، ، توده و خرمن کرده و برهم انباشته
به مقدار قامت فیل، (غیاث) : صد پیل وار خواهدم از زر خشک ازآنک مشک است پیل بالا در سنبل ترش، خاقانی، از در خاقان کجا پیل افکند محمود را بدره بردن پیل بالا برنتابد بیش از این، خاقانی، دادیم ز دست پیل بالا زر و سیم هم دست مراد زیر سنگ است هنوز، خاقانی، زر دوست از دست جهان در پای پیل افتاده دان ما زیر پای دوستان از پیل بالا ریخته، خاقانی، زیر پای غم تو خاقانی پیل بالا سر و زر اندازد، خاقانی، تا بپای پیل می بر کعبۀ عقل آمده ست پیل بالا نقد جان بر پیلبان افشانده اند، خاقانی، زمین را پیل بالا کند خواهم دبه در پای پیل افکند خواهم، نظامی، بفرمود تا خازن زودخیز کند پیل بالا بر او گنج ریز، نظامی، ز پای آن پیل بالا را نشاندند به پایش پیل بالا زر فشاندند، نظامی، ، بلند و بزرگ به قامت پیل، بلندو عظیم جثه، (برهان)، کنایه از بزرگ جثه و قوی هیکل، (آنندراج) : من نه پیل آورده ام بس بس نظاره کز سفر پیل بالا طوطی شکرفشان آورده ام، خاقانی، درآمد بطیارۀ کوهکن فرس پیل بالا و شه پیلتن، نظامی، ز پای آن پیل بالا را نشاندند، نظامی، ، بسیار، (برهان)، توده و خرمن کرده، (برهان)، تودۀ خرمن کردۀ بسیار، و آنرا از کثرت عظمت به بالای پیل تشبیه کرده اند، (انجمن آرا)، تودۀ خرمن گردکردۀ بسیار
به مقدار قامت فیل، (غیاث) : صد پیل وار خواهدم از زر خشک ازآنک مشک است پیل بالا در سنبل ترش، خاقانی، از در خاقان کجا پیل افکند محمود را بدره بردن پیل بالا برنتابد بیش از این، خاقانی، دادیم ز دست پیل بالا زر و سیم هم دست مراد زیر سنگ است هنوز، خاقانی، زر دوست از دست جهان در پای پیل افتاده دان ما زیر پای دوستان از پیل بالا ریخته، خاقانی، زیر پای غم تو خاقانی پیل بالا سر و زر اندازد، خاقانی، تا بپای پیل می بر کعبۀ عقل آمده ست پیل بالا نقد جان بر پیلبان افشانده اند، خاقانی، زمین را پیل بالا کند خواهم دبه در پای پیل افکند خواهم، نظامی، بفرمود تا خازن زودخیز کند پیل بالا بر او گنج ریز، نظامی، ز پای آن پیل بالا را نشاندند به پایش پیل بالا زر فشاندند، نظامی، ، بلند و بزرگ به قامت پیل، بلندو عظیم جثه، (برهان)، کنایه از بزرگ جثه و قوی هیکل، (آنندراج) : من نه پیل آورده ام بس بس نظاره کز سفر پیل بالا طوطی شکرفشان آورده ام، خاقانی، درآمد بطیارۀ کوهکن فرس پیل بالا و شه پیلتن، نظامی، ز پای آن پیل بالا را نشاندند، نظامی، ، بسیار، (برهان)، توده و خرمن کرده، (برهان)، تودۀ خرمن کردۀ بسیار، و آنرا از کثرت عظمت به بالای پیل تشبیه کرده اند، (انجمن آرا)، تودۀ خرمن گردکردۀ بسیار
شخصی که بقد و بالا و سن و سال با کسی که داماد می شود برابر است و او را در قدیم مانند داماد می آراستند و با او خانه عروس می بردند ساق دوش. شخصی که بقد و بالا و سن و سال با کسی که داماد می شود برابر است و او را در قدیم مانند داماد می آراستند و با او خانه عروس می بردند ساق دوش
شخصی که بقد و بالا و سن و سال با کسی که داماد می شود برابر است و او را در قدیم مانند داماد می آراستند و با او خانه عروس می بردند ساق دوش. شخصی که بقد و بالا و سن و سال با کسی که داماد می شود برابر است و او را در قدیم مانند داماد می آراستند و با او خانه عروس می بردند ساق دوش